قوله تعالى: و إلى ثمود أخاهمْ صالحا الایة خداوند عالم، کردگار جهان، و دیان مهربان، جل جلاله و تقدست اسماوه، درین آیات صالح پیغامبر را برادر ثمود خواند. معلوم است که این برادرى از روى صورت و نسبت است، نه از روى دین و دیانت و موافقت، و همچنین در حق پیغمبران گفت: أخاهمْ هودا، أخاهمْ شعیْبا، أخوهمْ لوط، أخوهمْ نوح. چون از روى نسبت بود این برادرى لا جرم در قیامت بگسلد، و آن را هیچ اثر نماند، که الله میگوید، جل جلاله: فلا أنْساب بیْنهمْ یوْمئذ، و گفت: یوْم یفر الْمرْء منْ أخیه. باز مومنان را برادر یکدیگر خواند، گفت: إنما الْموْمنون إخْوة، فأصْبحْتمْ بنعْمته إخْوانا، و این برادرى از روى دیانت و موافقت است، نه از روى نسبت، لا جرم فردا در قیامت بیفزاید و بپیوندد، چنان که الله گفت سبحانه و تعالى: إخْوانا على سرر متقابلین.
لطیفة اخرى: پیغامبران را برادر امت خواند، و برادر اگر چه مشفق و مهربان باشد از وى هم فرقت بود هم عداوت آید. نه بینى که یوسف از برادران چه دید؟! و چه شنید؟! هم فرقت دید، و هم ذکر عداوت شنید. تا بدانى که در برادرى این همه گنجد. چون حکم الهى و سابقه ازلى در صفت اخوت این رفت، رب العالمین مصطفى عربى را برادر امت نخواند، بلکه تن و جان ایشان خواند: لقدْ جاءکمْ رسول منْ أنْفسکمْ، و از تن و جان خود هرگز نه عداوت آید نه فرقت، نه امروز دشمنى، نه فردا بریدنى. ازینجا بود که پیغامبران هلاک قوم خود خواستند، مصطفى (ص) رحمت و مغفرت خواست. نوح میگفت: رب لا تذرْ. مصطفى میگفت: «و اعْف عنا».
لطیفة اخرى: پیغامبر را برادر ایشان خواند، و ایشان را قوم وى خواند نه برادر، از بهر آنکه ایشان نه آن کردند و گفتند که برادران کنند و گویند. همه دشمنى نمودند. همه ناسزا گفتند و تکذیب کردند. قوم صالح گفتند: إنما أنْت من الْمسحرین ما أنْت إلا بشر مثْلنا. قوم هود گفتند: و ما نحْن بتارکی آلهتنا عنْ قوْلک و ما نحْن لک بموْمنین. قوم نوح گفتند: لئنْ لمْ تنْته یا نوح لتکونن من الْمرْجومین.
قوم لوط گفتند: لئنْ لمْ تنْته یا لوط لتکونن من الْمخْرجین. قوم شعیب گفتند: و إنْ نظنک لمن الْکاذبین. اما پیغامبر را برادر ایشان خواند، که همه آن کرد که برادران کنند. بیراه بودند، براهشان باز خواند. گفت: یا قوْم اعْبدوا الله. از ایشان شفقت باز نگرفت، گفت: إنی أخاف علیْکمْ عذاب یوْم ألیم. در شفقت بیفزود و نصیحت کرد، گفت: و نصحْت لکمْ و لکنْ لا تحبون الناصحین. اى قوم! من شما را نیک خواهم پند پذیرید، و سخن بنیوشید، که من استوارم، هر چه گویم سعادت شما در آن خواهم. اما شما خود نصیحت مىنپذیرید، و بصلاح خود راه نمىبرید، و سر رشته خود باز نمیدانید.
دلى که قفل نومیدى برو زدند از وى چه طاعت آید؟ چشمى که بر مص کفر آلوده بود بعبرت چون نگرد. حبلى گسسته چه بار بردارد؟ بنده نبایسته و رانده کوشش وى چه سود دارد؟ آه از پاى بندى نهانى! فغان از حسرتى جاودانى! زینهار از قهرى سلطانى!